فرزانه فرجي
کمي دلتنگ صدايت هستيم و کمي بي قرار حرف هايت.کمي دلتنگ شنيدن حرفهاي تو از آن روزهاي بســــيار ســـخت و کمي بي قــــرار روايت فتح دل دريايي ات را به آب مي زدي و از ميان بارانِ آتش دشمن خودت را مي رساندي به رزمنده ها تا حرفهايشان را خط به خط برايمان در قاب دوربينت به تصوير بکشي و دلهاي ما را در سرزمين جنوب که انگار آن سالها آسمانش دري از درهاي آسمان شده بود، رها کني. . و ماجراي رفتنت از عشق دم ميزد. از همان عشقي که تو را در طوفان بلا به دام ميانداخت و انگار اين دام براي تو پر از آزادي بود. راستي که پر از آزادي بود وقتي سلاح تو، دوربينت روي دوشت جا ميگرفت و در دلت نور ايمان ميدرخشيد، آن هم در برابر دشمني که در ظاهر حسابي مجهز بود و در باطن در جهل مطلق دست و پا مي زد. هنر در قامت تو زيبا و جانانه رخنه کرده بود وقتي قلمت، حرف هايت را با نظم کنار هم ميچيد و درنهايت سادگي دل را هوايي مي کرد و محال بود کسي با موج حرف هايت لا به لاي کلمهها موجسواري را نيمه کاره رها کند که بايد به پايان ميرساند اين راه را. .گفته بودي «عاشقان عاشق بلايند. در حيات در احتجاب صدف عشق است و آن را جز در اقيانوس بلا نمي توان يافت، در ژرفاي اقيانوس بلا عاشقان غواصان اين بحرند و اگر مجنون نباشد چگونه به دريا زنند؟» و تو مثل غواص عاشق، راز مجنون بودن را خوب مي دانستي. .راستي چندمين بار است براي تو مينويسم و زماني که به نوشتههايم نگاه مي کنم، درست از آن لحظه که حرف از تو مي شود کلمهها جور ديگري کنار هم به صف مي شوند. انگار که دوست دارند ادب را در برابر تو، چون تو در برابر چشم هاي مخاطبانت صحيح به جا بياورند و به جرئت مي گويم غزل شاعران بعد از تو براي تو حال و هواي حماسي به خود گرفت. .دوست دارم با صداي بلند بگويم صداي رساي تو براي ما خاموش نمي شود هرگز و هرگز و حالا درست در زمان ما براي ماهايي که جنگ را نديديم و فقط و فقط از جنگ، صداي آژير قرمز را شنيديم و به پناهگاه ها پناه برديم حرف هاي تو جانانه تر شنيده مي شود. حالا ما با نواي گرم تو و پا به پاي تو جنوب را قدم مي زنيم و دست دل را به صدايت ميسپاريم که برايمـــــان روايت کني از فکه، شلمـــــــچه، خرمشهر و. .از تو چه پنهان اين روزها بغضي گلويمان را ميفشارد. بغضي که سبب مي شود جاي خالي ات را در برابر چشم هايمان و در پشت پرده اشکي که در ميان افتادن و نيافتدن استخاره مي کند، بيشتر از هميشه حس کنيم. اينجا چون تويي ميخواهد که از کلنا عباسک يا زينب (س) برايمان بگويد. اينجا کسي چون تو ميخواهـــــد که ســـــنگ تمام بگذارد و از عاشقان زينب(س) برايمان بنويسد. چقدر جاي خاليات درد مي کند درست در اين زمان براي گفتن از غربت شهداي مدافع حرم. از آنها که مادرانشان چشم به راه ماندند، از آنها که طعم شنيدن بابا را با چشم هاي خاموش حس کردند. از آنها که . .آقاي آويني! اين روزها عجيب دلتنگ تو هستيم و دلتنگ حرف هاي تو و دلتنگ يک روايت فتح ديگر.
فرزانه فرجي/ رومه اصفهان زيبا
درباره این سایت