يادداشت روز/ جواني به سبک شهدا!


زمين و آسمان هميشه به دردانه ي حسين(ع) مي‌بالد.




خبرگزاري ايمنا: جوان که باشي و خواسته ات رفتن باشد، نگاه ها بيشتر درگيرت مي شود. شايد هيچ حرفي هم بر زبانت جاري نکني، همين که ساک سفر بر مي داري، همه مي فهمند قبله دلت، فقط جنوب را نشان مي دهد.





بعضي ها باورشان نمي شود، هنوز پشت لبت سبز نشده بود، هنوز صداي بازي هاي کودکانه ات از لابه لاي کوچه هاي شهر به گوش مي رسيد، اما امان از زماني که بند دلت پاره شد و گوشه دلت لرزيد. 
رخصت رفتن را از پدر که مي گيري، دستان مردانه اش را دورت حلقه مي کند و پيشاني ات را بوسه باران و در دل، تو را به خدا مي سپارد. 
مادر برايت لباس کنار مي گذارد، بيشتر هم لباس گرم و هر کدام را که تا مي کند جلوي صورتش مي گيرد شايد مي خواهد بوي تنت هميشه در جانش باقي بماند، تا نم نم چشم هايش بر روي لباس هايت فرو نيامده به سراغ لباس بعدي مي رود و اين کار را مدام تکرار مي کند. 
مادر است ديگر، نرفته دلش شور مي زند، پاره تنش براي رفتني بي تاب است که برگشت اش با خدا است و خوب مي داند راه دلبندش، راه علي اکبر حسين(ع) است. 
و يک طلوع به ياد ماندني از جنس دلتنگي هاي نزديک غروب از آفتاب. 
صبح روز دهم، بيشتر ياران شهيد شده اند، قرعه به نام جوانان بني هاشم مي افتد، نوبت آن هاست که پا در ميدان نبرد گذارند. 
علي اکبر (ع)، هم رشيد است و هم شجاع، به محضر پدر که مي رود، اذن ميدان، مي گيرد و پدر تمام مسير نگاهش به دنبال پهلوانش است. گويي ماه، نورش را از چهره او گرفته. سوار بر اسب که مي شود انگار آسمان ستاره هايش را بدرقه راه او مي کند و پدر چشم از قد و بالاي پسر بر نمي دارد، حالتي بين شوق رفتن همراه با نگراني که در عمق چشمانش دو دو مي زند. 
عمليات فرا مي رسد. همه گردان يک دست يک دست است. اينجا دل ها يکي است و دل که يکي باشد رسيدن را آسان تر مي کند. دست ها براي يک دعا بالا مي رود و قدم ها براي رسيدن به يک مقصود حرکت مي کند. 
علي اکبر (ع)، عجيب شبيه پيامبر بود و در شجاعت، چون فاتح خيبر. صدايش لرزه بر اندام دشمن مي انداخت و ضربه هاي او، هراس غريبي در دلشان ايجاد مي کرد. 
ساعاتي بيشتر تا عمليات نمانده، توسل ها رنگ و بوي کربلا به خود مي گيرد. عمليات با رمز يا حسين (ع) شروع مي شود و اينجا است که مي توان فهميد آب از کجا معنا گرفته است. 
هوا گرم است و علي تشنه لب. خسته و بي تاب مي شود. به خيمه بر مي گردد تا جرعه اي آب بنوشد اما در خيمه ها آب نيست و حسين (ع) هم تشنه است، حتي تشنه تر از علي اکبر (ع). 
بيشتر بچه ها قمقه آب را خالي کرده اند. شدت عمليات بالا مي گيرد. رشادت ها، بي مانند است و مردانگي تصوير جاودان تک تک ثانيه هاي نبرد. 
علي اکبر (ع) به ميدان باز مي گردد با همان لبان ترک خورده. 
بعدها، فرات هميشه شرمنده آن لبان تشنه باقي ماند. 
حسين بن علي (ع) به پسر وعده سيراب شدن مي دهد: 
" پسرم به ميدان بازگرد که جدم، رسول الله (ص) سيرابت خواهد کرد." 
بيشتر بچه هاي گردان به مطلوبشان رسيدند. آن هم با لبان تشنه. 
علي اکبر (ع) چند بار به ميدان رفت و عاقبت در حلقه محاصره دشمن قرار گرفت، حسابي مجروحش کردند. آن قدر خون از بدن مبارکش رفت که از اسب بر زمين افتاد و انگار آسمان به يک باره تاريک شد. 
ياد علي اکبر (ع) همواره ورد زبان بچه ها بود. مقاومت با نام او معنا مي شد وايستادن در قامتش رنگ مي يافت. عمليات با نام يا حسين (ع) و با ياد علي اکبر (ع) پيروز شد. 
زمين و آسمان هميشه به خود خواهد باليد به خاطر دردانه ي حسين (ع). به خاطر بودنش، بودني که غايت اش، ماندن را زيبا معنا نمود. 

/فرزانه فرجي/ خبرگزاري ايمنا




مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تیم الماس های فوراور درب آکاردئونی پارسیان دژ قالب های فارسی وردپرس 6 وبسایت معرفی انواع کرم و صابون های رامین بوشهری دانلود نمونه سوالات و جزوات دانشگاهي آموزش رایگان بورس Biscuit container - vstimlsystem.com Paul