اين خط ، پايان ندارد



حرف از رفتن هايي است که انتها ندارد، حرف از ماندن هايي است که با ماندنش؛ رفته و نشسته بر قد و قامت جاودانگي و شده است ماندن تا بي نهايت، راهي که با عبور از گذر گاه براي رسيدن، بوسه باران کرده است پل شهادت را.

 عده اي شان زود آمدند، عده اي شان کمي دير؛ عده اي شان کمي ديرتر و عده اي هم نيامدند و نيامدند.

حرف از آن نيامدن ها است. از آن نيامدن ها که چراغ دل مادري را در پس واژه عجيب و پيچيده انتظار کم سو کرد تا هر شبِ مادر شود شام غريبان و هر روزش شود بي قرار شام غريبان امشب. 

و شايد اينگونه بود که انتظار، سخت ترين مشق شب هاي مادر شد. مشقي که نمي شد نقطه گذاشت آخر خط اش. گويي اين خط، آخر نداشت و نداشته اما از آغازش مي شد سخن گفت.

آغازش با عاشقي بيدهاي مجنون شروع شد، همانجا که نخل ها بي سر شدند،  درست جايي که افق در غروب غرق شد و خط به خط خاکريز پر شد از نواي بدرود.

رفقايي که لا به لاي زمزمه هايشان مي شد شنيد، شايد مرا به شهر بياورند روي دست ها اما تو را گمان نمي کنم که نمي کنم

اينجاست که کلمه ها دست به سينه کنار هم رديف مي شدند براي تشييع؛ براي بدرقه همان عده اي که آمده اند و عده اي که کمي ديرتر آمدند.

اما حرف، حرف از نيامدن ها بوده و هست.از آن نيامدن هايي که طعم بر روي دست بودن ها، لا به لاي آن پرچم سه رنگ را نچشيده اند.

و حالا تفحص جان مي گيرد. مي آيد و مي زند کنار همه کلمه ها را تا برسد به پسر تا برساند خبر به مادر تا شام غريبان مادر تمام شود تا شمع ها خاموش شوند. 

همه خبرها بالا و پايين مي شود بين چند کلمه.

يک پلاک، يک استخوان، يک لنگه جوراب، قمقه آب، خشاب فشنگ، کوله پشتي، سرنيزه اسلحه، آرپي چي، نارنجک هاي چهل تيکه، کتاب دعا، يک عکس سوخته رنگ و رو رفته، يک انگشتر، پوتين، يک تسبيح و .



يکي از همين کلمه ها کافي است تا بشود تيتر اول خانه دل کم سوي مادر، تيتري که تاريخ انقضا ندارد.يوسف گمگشته آمد.

و هنوز هم شهيد مي آورند اما هنوز خيلي جاها لاي در خانه ها باز مانده تا بيايد آن قاصد خوش خبر و برساند به مادر نشانه اي از پسر.

که درست در زمان ما، در تقابل نسلي که جنگ را ديد و رفت، نسلي که از جنگ فقط شنيد و نسلي که از جنگ هيچ  نمي داند به احترام مردان سرزمينمان همان پسران ديروز که رفتند که اگر نيامدند و يا خيلي دير آمدند بدانيم و آگاه باشيم و بپذيريم که امروز تفحص پسران ديروز خفته در دل خاک پر است از واژه هايي که نشان از غيرت دارد. تعلق خاطر به وطن در آن بيداد مي کند. حفظ دين را فرياد مي زند. براي حفظ حيا و حجاب بي قراري مي کند. درس صبر را با شکيبايي هجي مي کند. مرد عمل بودن را به تصوير مي کشد. ايستادگي را ايستاده معنا مي کند. به رضاي خدا و خشنودي اش جان مي بخشد. براي دين و حفظ اسلام بال و پر مي زند. پشت به اهريمن مي کند. رسيدن به مرگ سرخ و سعادت را جاني تازه مي دهد. رهايي از خاک را در دل خاک نجوا مي کند. بيداري و هوشياري را با مسوليت پذيري تمام مي کند وقتي بي تاب خدا مي شود و براي حمايت از ولايت، نَفس را خاموش مي کند و به شوق ديدار، پرواز را جان مي بخشد

حرف از تفحص شهدا در اين زمان مثل بي قراري هاي مادر در آن زمان که خودِ خسته و بي تاب اش را کشيده به اين زمان، تمامي ندارد

راستي تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل


فرزانه فرجي

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

قلم نگاشت پارکت وبلاگ شورای دانش آموزی آموزشگاه شهید استکی Jessica آموزش بورس "بازار سرمایه" آشپزباشی Official Wab Of Dj MorTeza Chizari ( M2M ) جزوات و پاورپوينت سایت شیخ بهایی بایدوآ ديجيتال مارکتينگ و سبک زندگي